غریبانه
عاشقانه های من
سلام به همه. این چند روز حالم به شدت بد بود.وااااااااااااااااااااااااااااااای استقلال باخت.انقدر گریه کردم که خدا میدونه.ولی بعدش مهناز دوستم یه چیزی بهم گفت که اروم شدم.گفت خدا خیلی استقلال را دوست داشته که باختن.چون بعد از این همه برد داشتن مغرور میشدن.این باخت غرورشون را شکست.(البته مهناز استقلالی نیست).خدا راشکر جای استقلال تو جدول تغییر نکرد.بیچاره داداش ارش چقدر سعی کرد گل سوم را بزنه تا مساوی شن ولی نشد.حالا همه ی اینا یه طرف امتحانام گند زدم.واااااااای تاریخ را 18 گرفتمخودمم باورم نمی شد تاریخ را همچین نمره ای بیارم.اخه من از ساعت 2 بعد از ظهر خوندم تا 5.بعد یه برنامه ای را که خیلی دوست دارم و از رادیو جوان پخش میشه را گوش دادم.بعد رفتم کمک خواهرم.بعدهم رفتم دختران حوا رادیدم.بعد رفتم از ساعت 7:30 تا10 خوندم.بعدفیلم راستش رابگو که حتما باید میدیدم رادیدم.بعد ساعت 11 خوابیدم تا 3 نصفه شب.از 3خوندم تا 4:30 بعد خوابیدم.دوباره تو مدرسه با زهرا خوندیم. حالا امروز که داشت برگه ها رامیداد.گفتم بیسته را گرفتم.بعد یه دفعه گفت نگار شدی 18 داشتم میمردم.میخواستم جیغ بزنم.ترخدا شما بگین من دیگه چه جوری بخونم.دارم خل میشم. یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:روزگار تلخ من, | 13:49 | نگارمجیدی |
|
|